سلام بر دوستان.
نمیدونم چطور شد که دوباره به سراغ سریال لاست رفتم. بیشتر بخاطر دیدن پشت صحنه ها و نقدها ویادداشت های موجود . و قسمت آخر رو دوباره دیدم بعد از دیدن مصاحبه های عوامل نویسنده و تهیه کننده.
و اما صحنه آخر .. جرقه ای رو به ذهنم انداخت. جایی که جک رو به آسمون دراز کشیده و سگ بی صدای داستان، میاد و در کنارش دراز میکشه روی زمین.. شبیه داستان اصحاب کهف.
شاید نویسنده، جناب جی جی آبرامز و دوستانش، میخواستن به نوعی، آدمهایی که تا حدودی خوبی دارن رو کنار هم جمع کنه در یک هواپیما، که یکیشون وظیفه مراقبت از زمین رو بعهده بگیره در زمانی که جیکوب، مراقب قبلی، کارش تموم شده و میخواد منتقل بشه به دنیای دیگه .. برای بازنشستگی... فرآیندی که برادر سیاه پوشش از اون میترسه ( رفتن به دنیای دیگه ) اما برای جیکوب و افرادی که بعد از اون میان، بخشی از وظیفه ای هستش که دربارش قول دادن و برای این قول از جونشون میگذرن ولی از قولشون نمیگذرن.
الله اکبر...
یه روز میشه که یه نویسنده مسلمون بتونه به این زیبایی اصحاب کهف رو امروزی کنه؟
یا اینکه عادت کردیم طابق النعل بالنعل همون که بهمون منتقل شده رو فقط متحرک کنیم.
نه اینکه مفهوم داستان رو بفهمیم.
بعد از فیلم Evan Almighty این دومین اثر هنری هستش که اینقدر قرآنی می بینمش...
محمد بیاگوی بشکاف، وسیله ای مفید برای شکافتن دوخته های ناساز، اسرار مخفی شده و قلبهای متورم از بار گناه!!! |